خا نه دوست آخرین مطالب
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گویی به میقات بریم ما دیر رسیدیم . اما دست خودمان نیود . ما چگونه می توانستیم زودتر بیاییم در حالیکه بلیط تقدیرمان برای هزار و چهارصد سال بعد ، تاریخ خورده بود . آن زمان که پیامبر اکرم (ص)در خطه غدیر خم دست امیرالمؤمنین را بلند کرد وفرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» چقدر ما در عدم خون دل خوردیم و حسرت کشیدیم و آرزو کردیم که کاش در کناره آن برکه مقدس می بودیم و دستهای کوچکمان را نه بر دستهای مردانه علی (ع) که بر خاک پای علی می کشیدیم و می گفتیم : رای آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی و می گفتیم : با بی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و ولدی و می گفتیم ... و خدا که اینهمه اشتیاق و حسرت و حرمان را در دلهای ما دید ، دلش نیامد که ما را بی ولایت بگذارد .رحمت بی انتهایش اجازه نداد که ما ر ا در برهوت هستی بی چراغ امامت رها کند . و خدا که اینهمه اشتیاق و حسرت و حرمان را در دلهای ما دید ، غدیر را تداوم بخشید و مقرر کرد که پیامبر خاتم همچنان تا آخر عالم ایستاده بماند و هر زمان خورشیدی از منظومه ولایت را در دست بگیرد و اعلام کند که«هر که من مولای او هستم از این پس ... » و اکنون با چشمهای دل به روشنی پیامبر را می توان دید که در کنار غدیر خلقت ایستاده است و دست بقیه الله الاعظم مهدی دوست داشتنی را در دست گرفته است و فریاد می زند : اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله این غدیر ! این پیامبر ! و این دستهای روشن مهدی ! دست نوشتههای سید مهدی شجاعی موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |